
پادشاه کتش رو دورش میپیچه و میگه: “ گوش کن چی میگم،
کسی که خدمت خواهرت رسید هملت بود،
و همون بود که تو شکم پدرت چاقو کرد.
اون وقت همش زار میزنی؟ تو دیگه چهجور برادر و پسری هستی؟
اگه سر خونوادۀ من همچین بلایی میاورد، میدونستم چی کارش کنم. چسبِ تنش میشدم و ولش نمیکردم.
حالا … این یه شمشیر با نوک زهرآلوده.
به هر احمقی بخوره، میفرستتش به سفری که برگشت نداره،
کافیه یه خراش کوچولو موچولو بندازه …
راهنمای خرید و مطالعه نسخه الکترونیک