Quantcast
Channel: فیدیبو
Viewing all articles
Browse latest Browse all 11952

خود رهبری ومدير يک دقيقه‌ای

$
0
0
استیو به کتابفروشی کافه و میزهای سخت و صندلی‌های سنگین چوبی که همانند میزها بودند، خیره شده بود. اینجا با دفتر تبلیغاتی سرشار از انرژی و پیشرفته آنها که اکثر لوازم آن از جنس کروم بود، کاملاً تفاوت داشت. او احساس کرد در هوای خنک آنجا که مانند هوای غارها بود، آرامش یافته است و همزمان از بوی قهوه‌ای که با بوی کاغذ درآمیخته ود احساس گرما می‌کرد. احساس می‌کرد قفسه‌هایی پر از کتاب و مجله او را احاطه کرده‌اند و امیدوار بود این شرایط بتواند به او کمک کند تا وضعیت آزار دهنده‌اش را تحمل کند. او می‌دانست باید با حقیقت روبرو شود. چه اشتباهی رخ داده بود؟ چطور همه چیز به این شکل از مسیر خارج شده بود؟ استیو یک فنجان قهوه موکا سفارش داد و پیش از آنکه اولین جرعه را بنوشد، اجازه داد گرمای فنجان کاملاً به کف دستهایش منتقل شود. او مطمئن بود که بعد از آن شکست کامل، اخراج خواهد شد. واقعیت این بود که وقتی صادقانه به موضوع نگاه می‌کرد، از اینکه تا این حد پیش آمده بود تعجب می‌کرد. سه سال پیش استیو چنان حسی داشت که گویی بلیط بخت‌آزمایی را برده است. روندا، یکی از دو مؤسس شرکت آگهی‌های خلاق، او را به محض فارغ‌التحصیل شدن از دانشکده بازاریابی استخدام کرده بود. او ابتدا بعنوان فردی مبتدی استخدام شد و بسرعت در مسیر پیشرفت قرار گرفت و به عنوان مدیر تولید چندین پروژه بزرگ منسوب گردید. سال پیش نیز یکی از تولیدکنندگان برنامه اهدای جوایز به افراد پرتلاش در زمینه طرح‌های تبلیغاتی برجسته بود. چهار ماه پیش هنگامیکه روندا به او این فرصت را داد تا به جای اینکه به عنوان یک مدیر پروژه کوچک مشغول کار باشد، مسیر عادی را کنار گذاشته و مدیریت پروژه‌ای کوچک اما بسیار مورد توجه - یونایتد بانک - را بر عهده بگیرد. روندا به استیو گفت: که می‌خواهد به او اختیارات بیشتری بدهد و این بهترین زمان برای انجام چنین کاری است...


راهنمای خرید و مطالعه نسخه الکترونیک

Viewing all articles
Browse latest Browse all 11952

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>