
ریچارد گری براتیگان متولد ۳۰ ژانویه ۱۹۳۵ در شهر تاکوما واقع در واشنگتن است.اطلاعات زیادی از کودکی وی در دسترس نیست اما طبق شواهد موجود،آنچه که پیداست پدر و مادرش با یکدیگر رابطهی خوبی نداشتند و در آپریل ۱۹۳۴ جدا شدند و ریچارد از بدو تولد بدون پدر و یتیموار زندگی کرد.در دوران نوجوانی شروع به نوشتن کرد اما نه به صورت جدی بلکه فقط برای خودش مینوشت.
خواهرش باربارا در اینباره میگوید: "شبها را به نوشتن میگذراند و تمام طول روز را خواب بود. اطرافیان و دوستانش خیلی اذیتش میکردند. آنها هیچوقت نفهمیدند که نوشتههای او چقدر برایش مهماند."پس از تکمیل تحصیل در دبیرستان او بیشتر با "پیتر وبستر" که پیشتر ها همبازیاش در تیم بسکتبال مدرسه بود،وقت میگذراند و بعدها "لیندا"،کوچکترین خواهر پیتر تبدیل به دوست صمیمی براتیگان شد،تا آنجا که ریچارد براتیگان کتابی(مجموعهای از نامهها و شعرها) را برای لیندا مینویسد و به مادرش "ادنا" میدهد و میگوید:"قصد چاپ این کتاب را ندارم اما وقتی که من مشهور و محبوب شدم،پس از مرگم این کتاب تو را ثروتمند خواهد کرد." بعدها در سال ۱۹۹۲ این کتاب با نام"مجموعه نوشتههای منتشر نشدهی ادنا وبستر" به چاپ رسید.در همین زمان او خانه را ترک میکند و به تنهایی زندگی میکند اما شیطنت میکند و با سنگ شیشهی پاسگاه پلیس را میشکند و یک هفته به زندان میرود.پس از گذراندن دوران حبس یک هفتهای با تشخیص پزشک وی را به دلیل بیماری "جنون جوانی پارانویدی" به تیمارستان میفرستند.سال ۱۹۵۶ از آنجا مرخص میشود و به سانفرانسیسکو میرود.
راهنمای خرید و مطالعه نسخه الکترونیک