
خانم گاردنر موضوع را دنبال کرد:
ــ بنابراین موضوع را به آقای کلسو در دفتر کوک گفتم. آقای کلسو ترتیب همه کارها را داد و برای تمام سفرمان برنامهریزی کرد و از هر لحاظ به ما کمک کرد. نمیدانم بدون او باید چه کار میکردیم. خلاصه وقتی به آقای کلسو گفتم، آقای کلسو گفت بهتر از این جایی پیدا نمیکنید. گفت یک جای خیلی تماشایی است. پرت و خلوت. در عین حال خیلی راحت و از همه لحاظ بینظیر. بعد آقای گاردنر وسط حرفش پرید که «امکانات بهداشتی چی دارد؟» چون باور کنید آقای پوآرو، پارسال خواهر آقای گاردنر مسافرت رفته بود جایی که میگفتند خیلی استثنایی و بینظیر است. یک جا وسط خلنگزارها. باور کنید آقای پوآرو این مهمانسرایی که رفته بود توالت بهداشتی نداشت! فقط از این توالتهای صحرایی! به خاطر همین آقای گاردنر به این جاهای پرت و دورافتاده بدبین است. بدبین نیستی، اودل؟
آقای گاردنر گفت:
ــ چرا، عزیزم.
ــ ولی آقای کلسو فوری به ما اطمینان داد و گفت خیالتان تخت باشد. گفت از لحاظ بهداشتی حرف ندارد و غذایش هم خیلی عالی است. واقعاً هم همین طور است. چیزی که خوشم آمده، جوّ صمیمی اینجاست. نمیدانم منظورم را میفهمید یا نه. ما چون تو جای کوچکی زندگی میکنیم، همه همدیگر را میشناسیم و با هم صحبت میکنیم. انگلیسیها عیبشان این است که تا یکی دو سال که هنوز با آدم صمیمی نشدهاند، خیلی خشک هستند. ولی بعد از دو سال بهتر از آنها پیدا نمیشود. آقای کلسو گفت آدمهای جالبی اینجا میآیند. حالا میبینم که راست گفته. مثلاً شما آقای پوآرو و خانم دارنلی. نمیدانید وقتی فهمیدم شما کی هستید، چه ذوقی کردم. مگر نه، اودل؟
ــ چرا، عزیزم.
خانم بروستر حرفش را قطع کرد و هیجانزده گفت:
ــ چی؟ آقای پوآرو؟ چه جالب! شما آقای پوآرو هستید؟
راهنمای خرید و مطالعه نسخه الکترونیک