Quantcast
Channel: فیدیبو
Viewing all articles
Browse latest Browse all 11952

تنها كه می‌مانم

$
0
0
مادر، پسرک را زیر چتر کشید و گفت که خیلی دیر شده، باران هم خیس و مریضش می‌کند. پسرک اما گوشش بدهکار نبود، دست مادرش را می‌کشید و او را با خود می‌برد. پشت نرده‌های پادگان هیچ‌کس نبود. از خاک و سوزنی‌های خشکیده زیر ردیف درخت‌های بلند و بزرگ کاج بخار رقیقی بلند می‌شد و در دانه‌های باران می‌پیچید. چندتایی هم کلاغ جفت‌پا جفت‌پا، تویش جست می‌زدند و نُک بر خاک می‌کشیدند. مادر خسته‌اش شده بود، پسرک ولی می‌رفت. توی اتاقک چوبی نگهبانی جلوی در، اول هیچ‌کس پیدا نبود.


راهنمای خرید و مطالعه نسخه الکترونیک

Viewing all articles
Browse latest Browse all 11952

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>