
من خود «نی»ام و به نیستی شاکر
وز محنتِ هست و نیست آزاده
ناگه بادی قوی، وزیدن را
آغاز نمود و «نی» شد آماده
خَمْ گشت و سجود بُرد «نی» بر خاک
چون سجده زاهدان به سجّاده
اِسْتاد بلوط، پیش باد اندر
چون دیوی دست و پا به قلّاده
و آخر ز هجومِ باد، پیچان گشت
و افتاد ز پای، سر ز کف داده
بشکست و فتاد و جان به مالک داد
لب بسته ز عجز و دیده بگشاده
دیدیم پس از دمی که باد استاد
اِسْتاده «نی» و «بلوط» افتاده
راهنمای خرید و مطالعه نسخه الکترونیک