Quantcast
Channel: فیدیبو
Viewing all articles
Browse latest Browse all 11952

رويای تب‌آلود

$
0
0
رستوران با آن چلچراغ‌های باشکوه، مبلمان برنجی، رومیزی‌های کتان و ظروف چینی و کریستالی تقریباً به بزرگی و زیبایی سالن اصلی یک کشتی بخار بود. در طول روز احتمالاً تمام میزها پر از مشتری بودند، ولی اکنون سالن خالی و بیشتر چراغ‌ها خاموش بود. مارش با خود فکر کرد که قرار ملاقات در نیمه‌شب حداقل این خوبی را داشت که دیگر نیازی نبود به تسلیت‌ها و همدردی‌های ملوانان دیگر گوش کند. در نزدیکی در آشپزخانه دو کارگر سیاه‌پوست آرام مشغول صحبت بودند. مارش بی‌توجه از کنارشان گذشت و به سمت انتهای سالن ـ جایی که غریبه‌ای خوشپوش تنها مشغول صرف غذا بود ـ حرکت کرد. غریبه احتمالاً صدای پایش را شنیده بود، ولی بدون اینکه سرش را بلند کند، همچنان به خوردن سوپ لاک‌پشت ادامه می‌داد. کت بلند مشکی‌اش به وضوح نشان می‌داد که ملوان نیست. احتمالاً از اهالی شرق بود و یا حتی یک خارجی. هیکل درشتی داشت، اما به تنومندی مارش نبود. در همان حالت نشسته هم به نظر می‌رسید که قدبلند باشد، با این حال مطمئناً از مارش کوتاه‌تر بود.


راهنمای خرید و مطالعه نسخه الکترونیک

Viewing all articles
Browse latest Browse all 11952


<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>