Quantcast
Channel: فیدیبو
Viewing all articles
Browse latest Browse all 11952

جایی که ماه نیست (شوک سقوط)

$
0
0
آن‌قدر نزدیک هم بودیم که وقتی با یک ترکۀ چوب شروع به کندن زمین خشک کرد، صدای خراشیدن و تراشیدن را می‌‌توانستم بشنوم. البته او متوجه من نشد، حتی زمانی که ترکۀ چوب را به کناری پرت کرد و تقریباً دَم انگشتان پایم که همگی از دم‌پایی پلاستیکی مسخره‌ام بیرون زده بودند، فرود آمد. اگر دست خودم بود، کفش ورزشی‌‌ام را می‌پوشیدم. ولی می‌دانید مامانم چه‌ جوری است. کفش ورزشی، تو روز قشنگی مثل امروز! محال است. او این جوری است. زنبوری دور سرم وزوز می‌کرد و معمولاً‌ همین بس بود که شروع کنم بال بال زدن؛ ولی این‌بار به خودم اجازه ندادم اینکار را بکنم. کاملاً بی‌حرکت ایستادم. نمی‌خواستم مزاحم دخترک بشوم یا نمی‌خواستم بفهمد آنجا هستم. حالا داشت با انگشتانش می‌کَند و با دستان خالی خاک خشک را بالا می‌آورد. تااینکه گودال به اندازۀ کافی عمیق شد. بعد انگشتانش را آن‌قدر مالید تا خاک و کثافتش را پاک کرد. عروسکش را دوباره برداشت و دو بار بوسید. این بخشی است که هنوز می‌توانم روشن و واضح ببینم: آن دو بوسه، یکی بر پیشانی، یکی بر گونه.


راهنمای خرید و مطالعه نسخه الکترونیک

Viewing all articles
Browse latest Browse all 11952

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>